نتایج جستجو برای عبارت :

روز مبادا؟ مگه وجود داره اصلا؟

بعضی از آدما همه چیز رو نگه میدارن همه چیزه
پولو نگه میدارن 
وسایلشونو نگه میدارن
عشقو نگه میدارن
مهربونی رو نگه میدارن
همه چیرو
نگه میدارن
برای روزی که اسمشو گذاشتن روز مبادا
اما روز مبادا
فقط یه بهونه ی دیگس برای اینکه 
خوشبخت نباشیم
اگه یه لحظه فکر کنید که این آخرین باره که کسی که دوستش دارید رو می بینید، 
یادت میره روز مبادا رو
فقط یه لحظه فکر کنید
بعد میتونید تصمیم بگیرید که مهر ومحبتو
خرج کنید
یا بذارید برای روز مبادا...
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیکه داره♪ ♥‿♥ ♪در واقع انقدر خوبی طبیعت باید رو تو تیک بذاره
منبع: گیتار موزیک
در واقع من یه خل زنجیری ام که
♪ ♥‿♥ ♪
همه جا استرس اینو دارم تو کجایی در چه حالی به خدا بد فیریکم هه
♪ ♥‿♥ ♪
در واقع تو دائما در میری از عشق
♪ ♥‿♥ ♪
همه جا راحتی اما تو خطر آخه نمیدونی چشمات اصلا یه وضعیه برقش
♪ ♥‿♥ ♪
اصلا یه وضعیه اون موی بلندت♪ ♥‿♥ ♪در واقع میشه حتی جنگ شه سرش♪ ♥‿♥ ♪حاضرم دنیامو بدم چشاتو به من بدنش♪ ♥‿♥ ♪در واقع شدی تو واسم یه تنش♪ ♥‿♥ ♪اصلا یه حالتی داره تو نگاهت به من تیکه پاره♪ ♥‿♥ ♪در واقع هرچی حس شیک
با دکتر روان پزشک رفسنجانی حرف زده ام گفت شاید کسی برات دعایی نوشه !!! که این اتفاقات برات میفته !!! گفتم یعنی چی ؟ گفت بهش فکر نکن بعد انرژی که فرستاد فوق العاده سرحال هستم ؟ فقط موندم چنین چیزی اصلا وجود خارجی داره یا نه دعا نویسی !!! انرژی مثبت !!!
این را کجای دلم بگذارم؟ همین ... همین دقایق پایانی از بودنم. همین رفتن‌ها و ناگزیر بودن‌ها. همین معاشرت با آدم‌های دوستدار میز و شوکت دنیا. همین لحظه‌های سر به فلک کشیده که گردن کلفت کرده‌اند و زیر پایت را خالی ‌می‌کنند . مبادا ثانیه‌های نفس کشیدنت دو رقمی شود. مبادا زنگ خطرت در گوششان دینگ کند. چقدر کوتاهی دنیا ... !!!روزهای سی و چندیمنم را پر میکنم و دلم شاد نیست از این مصفای روزمرگی. از راه. از تو . از خودم. که هر چی میکشم از خودم است. باید بیش
می خوام بنویسم و نمی دونم چرا دستم به نوشتن نمیره ... یعنی نمی دونم چی بگم ... چی بگم که مبادا آرامش خیال کسی رو به هم نریزه ...
گاهی توی زندگی آدم به آرامشی می رسه که وصف ناپذیره ... مثل آرامش یه دریای عمیق ... مثل آبی آسمون ... دریا موج های ریز داره ... آسمون هم ابرهای پر و پخش داره ... ولی جنس دنیای تو از جنس آرامشه ... بذار راحت باشم و حال و هوات رو توصیف کنم ... چشم می دوزی به خط افق ... جایی که دریا و آسمون به هم وصل شدند و معلوم نیست آبی کدوم پر رنگ تره ... نفس
انقده اتفاقای جورواجور افتاده من نمیدونم اصلا چی بگم!شاید یه روزی سر فرصت بشینم اساسی بنویسم یه رمز گنده هم بذارم روی پست که مبادا ابرو و شرفم با خاک یکی شه :))))
ا.م و کلی ماجرای دیگه.
اومدم فقط بنویسم پیرتر شدم دیدین؟هجده سالگی جذابه؟فکر نمیکنم.
 
هر کی میبینه تو رو میشه عاشقت ♪
قلبم احساس عجیبی داره بهت ♪
کم کم خودمو جا میکنم تو دلت ♪
اصلا بگو نیاد کسی دور و برت ♪
اصلا بگو نیاد کسی دور و برت ♪
نگم برات قلبم داره بوم بوم میزنه برات ♪
نگم برات این ، دل داره پر پر میزنه برات ♪
نگم برات قلبم داره بوم بوم میزنه برات ♪
نگم برات این ، دل داره پر پر میزنه برات ♪
نگم برات این ، دل داره پر پر میزنه برات ♪
دلم برات پر میزنه به سیم آخر میزنه  ♪
 
 
 دانلود آهنگ نگم برات
درختی هستم که شاخه هایم را به آغوش می گیرم 
که مبادا هوس کنند و بال در دل آسمان بگسترانند .
رودی هستم که رفتنم را به مرداب دلم می ریزم
که مبادا هوس کند و دل به دریا بزند  .
پرنده ای که هنوز میتواند بخواند اما نباید بخواند .
آوازم را در کلماتم حبس می کنم .

مرده ام پیش از آنکه بانگ مرگ مرا سر دهد زندگی ...
به من گفته اند دیگر مجاز به صرف حال نیستی . فعل بودن ات دیریست بعید شده است 
روح وحشی
خیلی حرف ها رو از ترس این که مبادا قضاوت بشی یا صرفا برای خودت ارزش داره نمی تونی توی وبلاگت بنویسی ، کلی موضوع داری امّا دستت به نوشتن روی صفحه کلید نمی ره ؛ تو این شرایط هم بنویس اما توی دفتر کاغذی !!
گاهی دلخور می شم که چرا خیلی از آدما با قلم و کاغذ غریبه شدن و ازش در حد تکمیل فرم بانکی یا اداری استفاده می کنن امّا شروع نمی کنن به نوشتن از چیزهایی که حال خودشون رو خوب می کنه !!
خیلی از موضوعات ممکنه هر از چند سال یهویی به سرت بزنه ، با خودت حساب
این روزها کم‌حرف تر و درون‌گرا تر شدم. نه بخاطر اینکه اتفاق و احساسات خاصی در زندگیم نداشته باشم، بلکه اینقدر اتفاقات عجیب و جدیدن و احساساتم رو نمیشناسم که اصلا نمیدونم چطوری راجع بهشون حرف بزنم. فقط خواب‌های پراکنده میبینم. اون ملیکایی که همیشه نوشتن براش خیلی راحت بود الان جونش در میاد که بنویسه. چت کنه. اصلا نمیدونه چشه. ملیکا الان دوست داره هی آدم هارو ببینه. باهاشون بشینه حرف بزنه ساعت ها. ملیکا میترسه از ندیدن کسایی که دوستشون داره ب
در ادامه مسیر تغییراتم که داشتم تعریف میکردم جریانی وجود داره که مدتیه دارم فکر میکنم ازش حرف بزنم یا نزنم. این خود سانسوری هم عجب قدرتی داره ها. به نظرم هر کس که ادعا کنه اصلا این کار رو نمیکنه یه مقدار باید شک کرد بهش....
ادامه مطلب
واقعا یکی از ضعیف‌ترین پشتیبانی های کل کشور را داره و این را میتونید با تماس با شماره 2020 کاملا متوجه شوید. من نزدیک به 5 شرکت isp را تست کردم بنظرم اول شاتل بعد های وب و و بعد آسیاتک شرکت های خوبی هستند و مخابرات هم اصلا جایگاهی در این رده بندی ندارد. مخابرات فقط یه خوبی داره اون هم گیگ های زیاد و بصرفه است. مثلا یه طرح داره بنام غزال که ۶۰ گیگ میده 22000 تومان که واقعا بصرفه است ولی بقیه آپشن هاش اصلا کیفیت ندارن. 
برداشت شخصی
سگ‌ها عاشق تشویقی هستن و همیشه دادن انواع تشویقی به سگ باعث خوشحال شدنش می‌شه. البته تشویقی کاربردهای زیادی داره و در زمینه آموزش و تربیت کردن، تمیز کردن دندان‌ها و سلامت دهان و لثه‌ها، تامین ویتامین‌های لازم و … هم نقش مهمی داره.
بنابراین به عنوان صاحب سگ، خرید خوراکی تشویقی برای سگ بازیگوشتون یکی از مهم‌ترین کارهاییه که می‌تونید براش انجام بدید تا پیوند عاطفی بین شما و سگتون هم محکم‌تر و بهتر بشه.
اما تشویقی سگ اصلا چیه و چه انواعی ا
 
هیچکدوم
اصلا عشق وجود نداره 
تنها حسِ خوبِ ما نسبت به آدَماس ...
هیشکی ام نمیتونه بگه دقیقاً تاریخ انقضایِ این حسِ خوب کِی میرسه
________________________فردا کلاس دارم 
تا ٦ بعد از ظهر
بعدشم باید دوباره برگردم سرِکار ...
گناه ندارم من ؟؟
زیادی خسته نمیشم ؟؟
چرا ...
ولی ارزششو داره 
یکی توو این دنیا وجود داره که گفته دوس داره من استادِ دانشگاه بشم 
یکی که برا من خیلی مهمه ...
یکی که انگاری بینِ همه شوخیاشو خنده هاشو شیطنت هاش 
اون تَهِ قلبش ...
منو باور کرده
با اینکه اصلا از قطع شدن اینترنت و ماجراهای پیش آمده احساس خوبی ندارم اما تلنگری بود برای اینکه بدونیم هر لحظه امکانش هست تا به 100 پیش پرتاب بشیم. یعنی زمانی که نه اینترنتی بود و نه شبکه اجتماعی.
کم کم به نبود اینترنت عادت کرده بودم و تنها افسوس بزرگم این بود؛ یه روز قبل از اینکه به سکوت اینترنتی بریم همه بازی های روی گوشیم را حذف کردم. حالا من مونده بودم و یه گوشی بی مصرف که فقط چندتا آهنگ تکراری داشت. تو یه هفته اصلا گوشیم را شارژ نکردم و بعد ا
خب میخوام در مورد خستگی بنویسم.به نظرم خستگی اصلا دلیلی برای وجود نداره. مثلا ما میگیم حتی مگس یا فلان میکروارگانیسم هم یه علت وجودی داره و هرچند ما متوجه نقشش در هستی نشویم، ولی بالاخره تاثیر داره تو نظام جهان.
ولی من میگم خستگی اصلا چیزی نیست که وجود داشته باشه!
میدونید چرا؟ نشستم فکر کردم که علت های خستگی چی هست، مثلا وقتی حس میکنم خسته ام، دیگه نمیتونم ادامه بدم، وای مردم، دلیل این حسم چیه؟
یا از درون خودمه
یا از محیط
یعنی یا خودم بیماری ر
من نمیدونستم دیروز روز سس تند بوده...
اصلا مگه چنین روزی وجود داره؟؟
آره با کمال تعجب داخل بعضی کشورها روز سس تند وجود داره...
گشتم و گشتم طرز تهیه سس تند خانگی رو یاد گرفتم و دلم می خواد برای شما دوستای عزیزم هم طرز تهیه سس تند خانگی رو بذارم تا باهاش آشنا بشین....
مواد لازم:
فلفل قرمز: ۶ عدد
شکر: یک قاشق غذاخوری
نمک: نصف قاشق چایخوری
آب: یک لیوان
گوجه فرنگی رسیده: ۲ عدد
برای ادامه مطلب کلیک کنید... روش تهیه سس تند خانگی
امروز یکی از بچه ها ازم پرسید آدم باید از همسرش پول بگیره یا نه؟ گفتم : آره حتما!
گفت: تو چطوری پول میگیری؟ گفتم: من نمیدونم! من هم سختمه بگم ! هم وقتی خودش میگه بیا این پیشت باشه خیلیییی سختمه ازش بگیرم! نگیرمم ناراحت میشه. میگه زن و شوهر نباید با هم ازین حرفا داشته باشن!
 
من ازین حرفا ندارم اما یه احساسی درونم هست این احتیاج رو نمیپذیره. نمیدونم عزت نفسمه، غرورمه، استقلال طلبیمه، چیه دقیقا؟ولی به این فکر میکنم که قرار باشه یه روز دیگه کار نکنم
بعضی وقتا که دارم فکر میکنم، خیلی عادی بدون هیچ شرایط خاصی، چیز های کاملا بدیهی خیلی خیلی عجیب میشم برام در حالی که اصلا نمیتونم درکشون کنم. مثلا اینکه من یه اسم دارم که صاحب اون اسمم. ان هر بار که بهم یاد آوری میشه مثل یه تلنگر مور مورم میکنه نمیدونم چرا ولی واقعا حس خوبی داره وقتی یه چیز خیلی خیلی عادی تو زندگیت یه دفعه اینقدر مورد توجه قرار میگیره. امروز به این فکر میکردم که ما ها بچه دار میشیم چرا بچه هامون رو پیش خودمون نگه میداریم؟ نباید
دوش حمام ببین!آب از بالا میاد؛ اما از پایین تنظیم میشه.اینکه اصلا آب بیاد یا نه؛کم باشه یا زیاد؛سرد باشه یا گرم؛به تو مربوط میشه؛تا کدوم شیر بچرخونی؛تا کدوم طرف بچرخونی؛کم بچرخونی یا زیاد؛اصلا بچرخونی یا نه؛همه به خودت ربط داره.
میخوام بگم ماجرای "رزق و روزی" یک چنین ماجرایی است.
رزق ما تو آسمونه؛به همین خاطر قرآن میگه :"فی السماء رزقکم"ولی اینکه فرو بباره یا نه؛ویا کم بباره ویا زیاد؛ به سعی و تلاش مابستگی داره....
" لیس للانسان الا ما سعی"
در زندگی به جایی رسیدم:
اصلا حوصله گوش کردن به شاهین نجفی رو ندارم حتی بگو یه اهنگشو (قبلنا هم به جز دو تا اهنگ بقیه شو دوست نداشتم ولی الان حدود یه ساله که حوصله اونها رو هم ندارم)
حوصله کامبیز حسینی رو نارم اصلا، مینیمم شش ماه میشه
حوصله مسود بهنود
ابی 
مبی و... 
اصلا
از اول هم نفهمیدم ملت چرا میرن کنسرت ابی؟! 
ابی چی داره؟!
ابی یه خواننده میان مایه هست که نصف ترانه هاش چرت و پرته.
چقدر سوال... چقدر سوال بی جواب!
می نویسم تا یادم نره که باید بهشون جواب بدم، دست کم یه روزی شاید بشه جوابشونو پیدا کرد.
اینکه واقعا من وجود داره؟ یا بازخورد همه ی اتفاق هایی هست که داره برام می افته؟ آیا پشتِ این منی که تحت تاثیر اتفاق ها داره حرکت می کنه، خودی اصیل هست که اتفاق ها رو معنی می کنه؟ که می فهمه؟ یا چی؟
مثلا اون بچه ی ۱۰ ساله، چی داره می فهمه که با این همه انگیزه شده فعال محیط زیست؟ البته که اون هنوز به اندازه ی این منی که چند ماه تا سی
#نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیممسیرِ زندگیمان طورِ دیگرى رقم میخورددوست داشتن هایمان را راحت تر جار میزدیملباسى را بر تن میکردیم که #سلیقه ى واقعیمان بودآرایشى میکردیم که دوست داشتیمدلمان که میگرفت، مهم نبود کجا بودیم،بى دغدغه اشک میریختیمصداى خنده هایمان تا آسمانِ هفتم میرفتبا پدر و مادرمان دوست بودیمحرفِ یکدیگر را میخواندیم#نگرانِ حرفِ مردم اگر نبودیم،خودمان براى خودمان چهارچوب تعریف میکردیمروابطمان را نظم میدادیمدخترها و پسرهایمان
سلام
باز نفهمیدم اصلا چطوری آذر تا 20 ام رسید ...
خدایا این عمر منه داره میگذره و من هیچی ازش نمیفهمم
انقد خودمو با کار و پروژه خفه کردم درک نمیکنم چطوری میگذره عمرم
اصلا این کارا به خاط خداست؟
خدا راضیه؟ نکنه خسرالدنیا و الاخره بشم؟؟
الهی
ارحم لنا
بسم الله
کلا از اسم حمزه خوشم می آد... 
هم مفهوم سنگینی داره و هم اسم فردی بزرگ در اسلامه
و هم واژه های ساده داره
اصلا یه معصومیت و اقتدار خاصی داره این اسم حمزه
شاید ابوحمزه هم را به این خاطر دوست دارم
حمزه کلا برام ایستگاه برگشت به نقطه شروع دوباره است
هر وقت درجا می زنم به حمزه و کمیل رجوع می کنم برای بازگشت به دامن خدا
برای زیر نگاه خدا بودن... 
حمزه بودن هم آرزوست
بالاخره تموم شد. زمانش انگار از پاک کردن ده کیلو آلبالو واسه مربا بیشتر طول کشید :دی. یعنی مخم داره میترکه اصلا در خودم نمیبینم دوباره بخونم اصلا هرچی شد (الکی) برم حموم بعدش بخوابم تا ساعت چهارو پنج بعد بیدار بشمو مرور کنم. شایدم نخوابم اسنرس دارم نمیدونم نه میخوابم که صبح زود بیدار بشم اینجوری بهتره. مخم نمیکشه به چیز دیگه فکر کنم از خود صبح سرم تو زبان بود. تو عمرم اینقدر زبان نخونده بودم فکر کنم. خلاصه که همین. دنیا هنوز قشنگیاشو داره. من بر
فکر میکردم پسر هرچی بزرگتر شه من راحت تر میشم ولی کاملا اشتباه فکر میکردم الان داره سینه خیز میره و تلاش برای چهاردست وپا رفتن :) 
همش باید دنبالش باشیم مبادا اسیبی ببینه 
درواقع نگهبانش شدم بنده -_-
همه ی کارام یا نصفه میمونه یا کلا میمونه 
بقیه مامانا چیکار میکنن ؟ 
تا میام ظرف بشورم گریه اش درمیاد و مجبورم برم ببینم چه خبره و ... 
الفرد ی پسر دبیرستانی مغروره که القصه خجالتی هم هست در بعضی مواقع موهای فر و مشکی داره و اصلا برای همینه که بهش میگن الفرد (؟) ، پوست برنزه ای داره و رنگ چشم هاش هم تقریبا قهوه ای هستن اما از دور احتمالا شما سیاه تشخیصشون بدین ، لبش به نسبت صورتش بزرگه اما نه اونقد که توی ذوق بزنه !
یه عینک میزنه که غالباً کثیفه ، کثیف که چه عرض کنم ، چرک از سر و روش می‌باره و از اونجا که الفرد کوسه هست با این که دیگه کف کرده اما هنور ریش نداره و اون هایی هم که داره
با ح به تفاهم رسیدیم که من خودم رو کنترل کنم، کمتر باهاش ارتباط داشته باشم و فقط یه رفیق معمولی برای هم باشیم. حالا رفتم تو توییترش و دیدم دوباره اون دختره هی لایکش کرده و اون هم .. حالم خراب شده خیلی... چرا انقدر حسودم؟ چرا نمی‌تونم ببینم کسی رو دوست داره یا کسی اونو دوست داره؟ چرا با من اینجور نیست که با اون هست؟ چون من .... می‌خوام گریه کنم ... لعنت به من... لعنت به این زندگی... هی دارم می‌گم گند نزن.. خودتو نگهدار .. هی می‌گم آدم باش نمی‌تونم .. الان
خدایی وجود ندارد که به تو اهمیت بدهد!
 
آری حق با توست! خدا تو را کاملا فراموش کرده است. خدا تو را فراموش کرده است که در زمین راه می روی و دروغ می گویی، ولی باز هم نان و رزق تو از جایی که باورت نمی شود به تو می رسد. خدا تو را فراموش کرده است که به خانه ی دوستت می روی و پشت سر او حرف می زنی ولی باز هنگام شب تمام اعضای بدن تو همدست می شوند که تو با آرامش بخوابی! خدا تو را فراموش کرده است که خشمگین می شوی و داد و فریاد می کنی و ادعای حرف راست را می زنی ولی ب
من از قدیم خرما زاهدی را خیلی دوست داشتم و دارم. ولی وقتی با بسیاری از دوستانم در مورد این خرما صحبت می کنم، حتی اسم اون را هم نشنیدند. یک تفاوتی که توی تهران و جنوب ایران در خصوص خرما وجود داره همینه که سایر خرماها را اصلا نمی شناسند.
اکثر افراد صرفا یک یا حداکثر چند خرما را می شناسند و اصلا حتی سراغ سایر خرماها هم نمی روند.
 
به نظرم بهترین خرما برای چای خوردن خرمای زاهدی است. این خرما بسیار خوشمزه و خوب است.
 
به هر حال من خودم سعی می کنم هر چند
موضوع انشا:قرنطینه را چگونه میگذارنید؟بسمه تعالیقلم در دست میگیرم و در دریای خروشان کلمات غرق می شوم...۱-خواب۲- کتاب۳- کباباین بود انشای من...اعتراف می کنم که این قرنطینه خوب داره بهم می سازه...اصلا حاضرم حبس خانگی رو قبول کنم...خانم های خانه دار چرا قدر نمیدانند در خانه ماندن را...اصلا صفاسیتی...
اصلا مثل من هست ؟
 
 
تو تنهاییم یه جوری به خودم انرژی میدم بیا و ببین
 
 
خیلی بچه خوبی شدم الکی خوشی رو دوست دارم
 
با یه کامنت ذوق می کنم
 
وقتی کامنت ندارم واقعا بغض می کنم
 
وقتی آپ می کنم انتظار دارم بعد یه ساعت که میام ۵ تا کامنتو حد اقل داشته باشم
 
همه زندگیم شده این جا فقط وبم دوسم داره
امروز توی ایوون نشسته بودم و داشتم با محمدحسین حرف میزدم. یه دفه دیدم مهدی و زنش و محمدوحید دارن میرن بیرون. اولش دیدم مهدی داره میاد. بعد وقتی محمدوحید هم اومد منتظر بودم که ببینم نعیمه هم میاد یا نه. بعد وقتی دیدم و نعیمه خیلی شاد و سرخوش باهام چند تا شوخی الکی و عنی کرد، اصلا یه جوری شدم. مهدی از جلوم رد شد و من مخصوصا حتی بهش نگاه نکردم که مبادا اون بهم محل نذاره. ولی بعدش خیلی  حرصم گرفت. آخه روز عقدش من حالم گرفته بود به محمدحسین گفتم بیا بر
یکی دنبال ۰/۵ نمره‌اس برای پاس شدن یه درس،اون یکی دنبال ۰/۵ نمره برای ۲۰ شدن
توی بخش سرطانیا یکی داره جون میکنه برای دو دیقه زندگی بیشتر،اونطرف‌تر یکیو آوردن که تازه خودکشی کرده
یه عده میدون برای مشهور شدن،اونایی که مشهور میشن دلشون میخواد دو دیقه گم بشن بین مردم عادی
کسی که رفته اون‌ور دلش پر میکشه واسه یبار دیدن وطنش ،یکی دیگه این‌ور داره خودشو میزنه به در و دیوار تا کارش جور بشه بره از کشورش
اونی که موهاش صافه میره کلی پول میده واسه فر ک
دوستان عزیز از این به بعد تصادفات استان همدان رو که به شخصه همیشه پیگیری میکنم، اینجا توی صفحه اصلی بارگذاری نمیکنم چون فکر میکنم اونجوری وبلاگ از مسیر خودش که بیشتر جنبه آموزشی داره خارج میشه اما بی خیال تصادفات هم نمیشه بشیم و تصمیم گرفتم لینک تمامی تصادفات رو در پیوندهای روزانه قرار بدم.
فقط یه موضوعی که باهاش مشکل دارم اینه که قسمت پیوندهای روزانه اون پایین وبلاگه و ممکنه مخاطب اصلا اون رو نبینه! کسی راهی سراغ داره که قسمت پیوندهای روز
{امام مهدی(عج) در کلام علما و بزرگان - شماره 38}
 
هشدار، مبادا یک وقت...!
 
تمام سپاه پاسداران، تمام دستگاه ها، تمام کمیته ها و تمام قِشرهایی که می خواهند به این کشور خدمت کنند، توجه داشته باشند که همه اینها خدمتگزار اسلامند...
شما کارمند اسلام هستید، کارمند امام زمانید. توجه کنید که «مبادا یک وقت، یک خطایی بکنید بر خلاف مسیر اسلام!» این وظیفه ی خطیری ست برای همه؛ برای ما و برای شما.
[صحیفه امام خمینی، ج۱۱، ص۲۴۹]
 
عکس نوشته در ادامه مطلب 
ادامه مط
بسم الله الرحمن الرحیم
ازبی عنوانی هردری وری به ذهنم برسه میذارم اون بالا
و خانوم دکتری که با شلوار تو خونه ای میاد سر کار :) 
خداوکیلی چقد ریلکسه
+این گلدونارو برای حیاط رنگ کردم اصلا حال شمعدونی هایی که توشون کاشتم خوب نیست.شفای عاجل ان شاالله
                 
+من خیلی کمرو و مظلوم هستم شاید باورتون نشه
+وبلاگ عزیزم داره تبدیل میشه به روزانه نویسی و اصلا راضی نیستم:(
احساس میکنم داره به وبلاگم گند زده میشه
نشستم و خیره به صفحه چتی ام که با جوین شدن من، خیلی عادی پیام داده «سلام. خوبی؟». انگار نه انگار که همین آدم از تمام اعتماد من سواستفاده کرد و زد زیر حرفاش و دوست دارم گفتناش!
آره خب، آدمی که نظرش این باشه، حالا که به درد ازدواج هم نمی خوریم می تونیم دوست معمولی یا دوست صمیمی باشیم باید خیلی عادی همچین پیامی بده. چطوری با آدمی بودم که همچین عقیده ای داره؟ اصلا چرا نفهمیدم اینو؟
می دونه جون کَندم تا حقیقتو توف نکنم تو صورتش؟
اصلا اینایی که نوشتم
آری حق با توست! خدا تو را کاملا فراموش کرده است. خدا تو را فراموش کرده است که در زمین راه می روی و دروغ می گویی، ولی باز هم نان و رزق تو از جایی که باورت نمی شود به تو می رسد. خدا تو را فراموش کرده است که به خانه ی دوستت می روی و پشت سر او حرف می زنی ولی باز هنگام شب تمام اعضای بدن تو همدست می شوند که تو با آرامش بخوابی! خدا تو را فراموش کرده است که خشمگین می شوی و داد و فریاد می کنی و ادعای حرف راست را می زنی ولی باز هم تمام سلول های بدنت فداکارانه تلا
آقا اصلا اصلا سیستم عامل کروم نصب نکنید
من خودم گول خوردم و نصب کردم . الان پشیمون شدم و دوباره میخواهم برگردم رو ویندوز.
 کروم او اس چند تا مشکل اساسی داره که هیچ جوره نمیتونم باهاش کنار بیام
کیبورد گوگل کلا با کیبور مایکروسافت فرق داره. تا بیاین عادت کنین پیر شدین.
لپ تاپ من دیگه تاچ پد نداره ! کار نمیکنه کلا !
محدودیت شدید در نرم افزار دارید (البته اینو میدونستم از قبل. اما خیال میکردم بشه اندروید نصب کرد روش که نشد)
سر فونت های فارسی هم داست
دو الی سه روز دیگه قراره برم برای مصاحبه و در حال آماده شدن و انتخاب لباس ها و این موارد هستم.
 
موهام رو هم کوتاه نکردم . عکس هم نگرفتم و دیپلمم رو هم باید بگیرم از مدرسه.
 
فقط نمیدونم وقتی بپرسه آخرین کتابی که خوندی چی بود ؟ بگم شازده کوچولو که مربوط به 5 سال پیش هست اشکال داره یا نه .
البته کتاب الکترونیکی هم حساب کنیم یک رمان دو سال پیش خوندم که البته قشنگ بود ولی خب باز هم خیلی قدیمی هست .
 
خیلی میترسم
من اطلاعاتم خیلی کمه . خصوصا شرایط اجتماع
طرف داره یه چی می گه که تو هم اصلا حرفش رو قبول نداری ، ولی بعد از این که حرفاش رو می زنه با یه صدای خنده انگار تو رو مجبور می کنه به خندیدن و تایید کردن اون !
اغلب اوقات هم شکست خوردم و حتی شده خنده تلخی کردم ..
اما چه کنم که گهگاهی احساس می کنم دارم گناه می کنم ! با این وجود که دست خودم هم نیست ..
امروز ی سرویس رو دیدم اسمش گوگل سایت هس
واسه طراحی سایته ولی امکانات به شدت کمی داره و اصلا به درد نمیخوره به خوای توش چیز بزاری (مثل فایل ورد یا اکسل) باید تو گوگل درایو باشه یا اینکه با نرم افزار های خود گوگل ساخته باشی (مثل گوگل فرم یا داکز ) که اصلا حال نمیده چون ی سرویس آنلاینه ببینیم چجوریه
یک ماه دووم آوردم. آفرین به من.
فضای خالی دلتنگی داره؟ انگار داره.
خوشحالم و زندگی با وجود تمام به‌گایی‌ها روی خوشش رو داره نشون میده. امتحان و کوییز و تکلیف داره از روم رد میشه ولی خوبم. خوبم. واقعا. درکم از زندگی تغییر کرده یه ذره. رنگا رو سردتر می‌بینم. بوهای خوش به جای لذت‌بخش بودن بینی‌ام رو میسوزونن. در کل حس میکنم که همه دارن ادا درمیارن و کسی خود واقعیش نیست.
اخرشم نتونسم دووم بیارم 
بلاگفای لعنتی قط شده ... قبلا واسه روز مبادا توی بیانم یه وبلاگ درست کردم چون میدونسم بلاگفا گاهی وقتا گند میزنه 
الانم ازین تصمیمم خشنود و خوشحالم ..
هرچقد منتظر موندم ک نت وصل بشه و وبلاگم بالا بیاد دیدم زهی خیال باطل ...
هرچند خیلی بلد نیستم با بیان کار کنم و بلاگفا فضای ساده تری داره 
ولی تصمیم گرفتم کلا از اونجا کوچ کنم و بار و بندیلمو بیارم همینجا:((
داشتم خفه میشدم قشنگ ...
سلام
من دختری هستم که مدتیه از یکی هم دانشگاهی هامون که همسن من هم هستن خوشم اومده، منتها نمیدونم چه باید کنم، یا اصلا چطور بفهمم آیا علاقه ی متقابلی وجود داره یا نه، چون اون آقا پسر هم ظاهر مذهبی ای دارن و در عین حال آروم و شاید خجالتی باشن، خود من هم خجالتی هستم و این مسئله رو خیلی سخت تر کرده؟
کلا برای ایجاد علاقه ی متقابل در یه پسر تقریبا مذهبی باید چه باید کرد؟ و اینکه چطور بفهمم اصلا پتانسیلی برلی قضیه وجود داره یا نه؟
ادامه مطلب
حتما حتما حتما باید از خانواده ای که برام نماد عشق واقعی هستن بنویسم، خاله ی بزرگم و شوهرخاله ی بزرگوارم :) 
انقدر توی خونشون عشق و احترام وجود داره که چی بگم هروقت میام اینجا دلم نمیخواد برم دقیقا همینقدر چترم :) 
همیشه حسرت اینو دارم که کاش منم دخترشون بودم هیچ تبعیضی بین دختر و پسراشون وجود نداره، اینکه میگن آدم نون عقیده اش رو میخوره واقعا صحت داره شوهرخاله ام اصلا مذهبی نیست نه نماز نه روزه نه هیچ اعمال دینی و زیارتی و غیره ای( دقیقا چیزا
وقتی این وبلاگ رو درست کردم بیشتر دلم میخواست جایی رو داشته باشم که بتونم با خیال راحت هر اون چه که از فکر و قلبم میگذره رو اونجا ثبت کنم و بنویسم و چندان برام مهم نبود که اصلا مطالبم خواننده ای داره یا نه،کسی نظر میده یا نه؟
ولی راستش الان خیلی دلم میخواد که بدونم کسی پست هامو می خونه؟و اگه می خونه نظرش چیه؟پیشنهادی برام داره یا نه؟
وصیت نامه شهید محسن حججی
از همه ی خواهران عزیزم واز همه ی زنان امت رسول الله میخواهم روز به روز حجاب خود رو تقویت کنید ؛ مبادا تار مویی از شما نظرنامحرمی را به خودجلب کند☝️ ؛ مبادا رنگ ولعابی برصورتتان باعث جلب توجه شود؛ مبادا چادر را کنار بگذارید ... همیشه الگوی خود را حضرت زهرا(س) و زنان اهل بیت قرار دهید .
همیشه این بیت شعر را بیاد بیاورید
آن زمانی که حضرت رقیه(س) خطاب به پدرش فرمودند :
غصه ی حجاب مرا نخوری باباجان
چادرم سوخته اما به سرم هست ه
هزار چیز در مورد این عنوان در ذهنم هست..  که طوری ام نیست بگم یا اصلا چه نیاز به گفتن! هیچ اتفاقی نمیفته..  چون طوری نیست. 
ما هیچ طور...  هیچطوریمون نیست!     بذار شبها خودشون صبح میشند..  روزها هم بدون اراده ی ما شب!    اصلا طوری ام نیست که این تکرار ادامه داره تا به زمان مرگ!    مثلا بعد 120 سال عمر هیچ طوری ام نیست که بدون عشق زندگی کنی؟   عمر طولانی برای چه! 
من رسیدم. یعنی خشک شدم تو اتوبوس :/ دلم نمیخواد دیگه سوار بشم هی به مها میگم بیا بیخیالل بشیم میگه نه بریممم. راضی نمیشه :/ فکر کن چند ساعت باید صاف بشینی چه کسل کننده است.نه که شعور نداشته باشما میدونم سفر این چیزاشو داره اما پشت سر هم خب دوست ندارم. ولی این بارم میرم دیگه حرف من میشه قول میدم :دی لابد میگی چه بی ذوقه دختره. اصلا چه ربطی به ذوق داره. اها بفرما خبر بد این که یخچالو باز کردیم فریزرش اب شده :/ کی حوصله تمیز کردن داره :( تازه از سوسکم میت
نمیدونم چیو اصلا چطور باید بنویسم. همش کلیشه ...تا یه حرف حساب میاد به ذهنت، یه جوری از وجودت میپره که شک میکنی اصلا از اول اومده بود به ذهنت یا نه!!هیچی...فقط داشتم میگفتم [دست کم] امسال، چاره ای جز این ندارم که کفش آهنی پام کنم ...یا صبور باشم یا با اعتماد بنفسشایدم هردوش !میدونی که، یاد گرفتن درد داره ...دردشو من اشک کردم و رسول، دود.!Thinkin' you could live without me دوباره قصه رو تکراره و طِی میشه تا آخــر
یکی نیست بگه که بشر، بگیر بخواب، مگه مجبوری پست می‌ذاری؟!
منم بهش میگم که مغزم اضافه بار داره، باید درستش کنم...
____
دلم یه کیسه بوکس می‌خواد! نه، حسش نیس. دلم اصلا چیزی نمی‌خواد، غلط کرده اصلا چیزی بخواد...
____
بزرگ‌ترین لذت این روزا که از پروژه‌های درسیم آزاد شدم، خوردن آب یخه... در این حد والا و متعالی.
____
شنبه همین هفته برای اولین بار توی چهار سال دانشگاه، به یکی از دخترهای دانشگاه سلام دادم‌. اعتراف می‌کنم که تو عمل انجام شده قرار گرفتم.
____
گلاب : دوستم اینقدر دختر خوبیه :)))من: خبگلاب : میگه من دوست معمولی هم دارممن به حالت غش کردن نمادینگلاب : عه گوش کن لوس نشومن :الان دوست معمولی داره دختر خوبیه ؟؟گلاب : نه کلی گفتم ، اسمش کمیله، کمیل قاسمیمن : عهههههه ، میشناسم ،کشتی گیرررررهگلاب : نه اصلا فکر کنم فامیلیش یک چیز دیگه باشهو گلاب همچنان در حال حرف زدن  گفتم گلاااااااب من اصلا با کمیل عکس دارم بزار بهت نشون بدم ، بعد سلفی خودم با سر در مسجد کمیل ابن زیاد رو بهش نشون دادم گلاب من : گلا
به یه چیزی تو زندگیم رسیدم و اونم اینه که اگه دنبال این باشی که اصلا خطایی نکنی اتفاقا خیلی بیشتر هم خطا میکنی
این به این معنی نیست که دنبال اصلاح خطای خودمون نباشیم،به کلمه اصلا توی متن دقت کنید دارم میگم اگه دنبال این باشیم که اصلا خطا نکنیم اتفاقا خیلی بیشتر خطا میکنیم این با دنبال اصلاح خطای خود بودن فرق داره.
جدی می پرسم 
این اردوی مذهبی ها (که سختی ها و شیرینیهای اردویی را داره) چه ربطی به یاری رسوندن به امام زمان داره? خیلیها هم که اصلا اعتقادات اونجوری ندارن هم میرن 
عده ای هم واسه ماجراجوییش میرن
این وسط امام زمان?! 
جل الخالق 
یعنی الان دیگه 313 نفر رو فکر می کنید تو این جمعیت میشه پیدا کرد? 
وقتی فکر می کنم چننننندین ده یا صد نفر آیت الله و فقیه داشتیم? یعنی هیچکدومشون نشد بشن یار امام، اون وقت تو این جمعیت میخواد در بیاد? 
بیشتر به نظرم جو دادن ه
برایم پیامی فرستاد که: «فلانی حالش خوبه؟ رو به راهه؟»
به احترام همه‌ی عشقی که در گذشته از نزدیک شاهدش بودم، به احترام همه‌ی محبت‌ها، مهربانی‌ها، خاطره‌ها، زندگی‌ها، به احترام احساسی که خودم از دل و جان درکش می‌کنم، به احترام همه‌ی نگرانی و شرم و محبتی که توی سؤالش بود، به احترام همه‌ی این‌ها دلم نیامد بگویم فلانی، عشق سابقت، همان که یک زمانی برای هم می‌مردید و فکر می‌کردید زندگی بدون آن یکی ممکن نیست و اصلا زندگی نیست و مردگی است و ز
اگر از فهم و شعور دختری خوشتون بیاد اما زیبایی اش 55 باشه از 100... چیکار میکنید؟
مخصوصا که مادرتون مخالف باشه و بگه اصلا خوشم نیومد و صدتا ایراد روی ظاهر بزاره و براش هم اصلا شعور و فهم مهم نباشه.
یعنی مهمه اما همه رو یه جا با هم میخواد.
خب اون دختری که خوشگله صدتا خواستگار رنگ و وارنگ داره، هیچوقت زن پسر آس و پاسی مثل من که هیچکس پشتش نیست نمیشه. نمیدونم چرا به این چیزا فکر نمی کنند!
پریشب، حجله بودند. منتظر بودم زود صبح بشود، برای عروس حلوا ببریم. به جای حلوا، معمولا می‌گوییم «دوا گرم». با آرد و شیره انگور و ادویه جات خاص دیگر درست می‌شود. اسم ادویه‌ها را نمی‌دانم. مامان هم بلد نبود دوا گرم درست کند. زنگ زد به زن همسایه، ازش بپرسد. خانه نبودند. عروسمان زنگ زد به مادربزرگش و پرسید. «مامان! پس چطوری می‌خوای منو شوهر بدی؟» بالاخره یاد گرفت. با دخترخاله و چند زن دیگر رفتیم دیدن عروس. بهش تبریک گفتیم. من که دلم می‌خواست حالا
پریشب، حجله بودند. منتظر بودم زود صبح بشود، برای عروس حلوا ببریم. به جای حلوا، معمولا می‌گوییم «دوا گرم». با آرد و شیره انگور و ادویه جات خاص دیگر درست می‌شود. اسم ادویه‌ها را نمی‌دانم. مامان هم بلد نبود دوا گرم درست کند. زنگ زد به زن همسایه، ازش بپرسد. خانه نبودند. عروسمان زنگ زد به مادربزرگش و پرسید. «مامان! پس چطوری می‌خوای منو شوهر بدی؟» بالاخره یاد گرفت. با دخترخاله و چند زن دیگر رفتیم دیدن عروس. بهش تبریک گفتیم. من که دلم می‌خواست حالا
نمیدونم این آقای گری وی رو میشناسید یا نه یه نقل قولی ازش هست که میگه ” اگر محتوا تولید نمی‌کنید، وجود خارجی ندارید. گری وی ” بلی خیلی مطلب توی ذهنم هست برای نوشتن و تولید محتوا شاید اکثرشان زرد و بی یهوده باشند اما خب همون ها هم نمیتونم بنویسم یعنی موقعی که میخوام شروع کنم کنم به نوشتن بعد از نوشتن چند خط در مورد اون موضوع به خودم میگم خوب به درد کی میخوره یا برای چی مینویسم ؟!؟ که چی بشه ؟ که کی بخونه ؟ اصلا ارزش نوشتن و یا محتوا داره ؟ اصلا ک
صبح که پا شدم یادم نبود دوازدهمه. 
گوشی رو که برداشتم و تاریخ رو دیدم، و بعد از اون پستای بعضیای دیگه رو، استرس ریخت تو جونم. 
فردا کنکور داره. دخترعمه. 
اصلا نمی‌دونم من چرا این قدر استرس دارم. پارسال هم پسرعمو کنکور داشت، اما عین خیالم نبود. اصلا نمی‌دونستم روز کنکور کیه. چند سال پیش هم که دایی کنکور داشت، با این که طبقه بالا بود اصلا نفهمیدم کی رفت، کی اومد، کی قبول شد. اما امسال، دل‌پیچه گرفتم. دارن تو دلم رخت می‌شورن.
شاید امسال بالاخره ی
الان دوس دارم سیگار بکشم و توی اتاق کوفتیم بشینم و سیگار بکشم و احتیاج نداشته باشم که هیچ پنجره ای رو باز کنم و احتیاج نداشته باشم که نگران چیزی باشم .و سیگار بکشم :/ من زیاد اینکارو نمیکنم ولی مامانم اصلا متوجه نیست ‌‌ اصلا منطقی نیست .من نمیتونم بخوابم و یه عوضی همه ش تو سرم داره سیگار سیگار می‌کنه :/// و این قضیه داره مخمو میخوره .من واقعا نمیخواستم این موضوعو اینجا بنویسم:/
آخرین پاکت سیگارو در حالی که سه تا نخ توش بود طی یه دعوای کاملا بی اس
الان دوس دارم سیگار بکشم و توی اتاق کوفتیم بشینم و سیگار بکشم و احتیاج نداشته باشم که هیچ پنجره ای رو باز کنم و احتیاج نداشته باشم که نگران چیزی باشم .و سیگار بکشم :/ من زیاد اینکارو نمیکنم ولی مامانم اصلا متوجه نیست ‌‌ اصلا منطقی نیست .من نمیتونم بخوابم و یه عوضی همه ش تو سرم داره سیگار سیگار می‌کنه :/// و این قضیه داره مخمو میخوره .من واقعا نمیخواستم این موضوعو اینجا بنویسم:/
آخرین پاکت سیگارو در حالی که سه تا نخ توش بود طی یه دعوای کاملا بی اس
امروز فهمیدم پولی که قراره برای کارم بگیرم خیلی کمتر از اون چیزیه که انتظارش رو داشتم . خیلی زیاد نبود اما چون اصلا انتظارش رو نداشتم ، بد جوری خورد تو برجکم . رو حال و هوام و نمازم تاثیر گذاشت اصلا :( داشتم با خودم فکر می کردم با مرگ می خوام چیکار کنم که قراره همین طور غیر منتظره تمام دنیا رو ازم بگیرن ...
+ برام خیلی مهمه که پسرم بهم به عنوان یک تکیه گاه نگاه کنه . این که کنارم احساس امنیت کنه . این که وقتی دستش رو میگیرم انگار که دیگه هیچ چیز نمی تو
الان که دارم ابن پست و مینویسم شدیدا انژی هیجانیم زیاده
اصلا بهتره بگم داره سرریز میکنه
شدیدا پتانسیل این و دارم که اونقد بدوام تا بیهوش بشم
شرایط هم اصلا مساعد نیس واسه هرگونه تخلیه ای
واقعا نیاز دارم بزنم بیرون یکسره بدوام تا بیهوش شم
خدایا بخیر بگذرون
دیشب هم اتاقیم حرف هایی زد ک ب شدت منو متعجب کرد!
دختر 31 ساله داره بهم میگه ک با ی پسر 22 ساله اینترنتی آشنا شده و داره میره سر قراار و پسره عاشقش هست!! ینی داریم اصلا؟! پسره ی شهر دیگه س-سال سوم لیسانس. هم اتاقی من دکتری فلسفه داره و داره ارشد مجدد میخونه تو رشته روانشناسی!
انقدر راحت کلمه عاشقم شده رو ب کار می برد ک شاخ هام زده بود بیرون. هر شب ساعت 7 میره پارک لاله. میگفت شب ها اونجا بهتر درس میخونم. ولی دیشب کاشف ب عمل اومد ک اونجا با ی جمع پسرها دو
به نام خدانباید بگوییم! نباید بنویسیم! که مبادا حال بد منتقل کنیم! که مبادا حال همدیگر را بد کنیم! پس به چه دردی می‌خوریم؟ اینجا به چه دردی می‌خورد؟تا چند وقت پیش‌حالم بد می‌شد از این که از صبح تا شب گوشم پر می‌شود از اخبار و صدای گویندگان مختلف اخبار! حالم بد می‌شد از چیزهایی که می‌شنیدم و می‌دیدم! اما حالا که هستم، می‌بینم و می‌شنوم؛ فقط دعا می‌کنم هرگز یادم نرود تمام آن چه که شنیدم و دیدم! صداها و حرف‌ها و تصویرها یادم نرود. یادم نرود
از ترس نرسیدن....
چشماتو ببندی و بخوای که زمان زود بگذره...
بگذره تا برسه به اون لحظه...
بگذره تا برسه به اون لحظه که نمیدونی بعدش چه قدر سخته یا اسون اما میدونی که بعدش حتما فرق داره....
بعدش اصلا مثل قبلش نیست....
همین رو میخوای....
مثل اون لحظه که ته دلت یه حالی میشه تو سرعت و سرازیری....اما بعدش قطعا فرق داره با قبلش...
سلام.
این پست رو نمیخوام تو نظم و قالبی خاص محدود کنم. فقط دلم میخواد بنویسم تا یکمی تخلیه شم، یعنی دقیقا همون دلیلی که وبلاگ نویسیو شروع کردم. پس اگه حال ندارید بخونید با خیال راحت ستارمو خاموش کنید :)
همیشه توی دینی هفتم و هشتم میخوندیم که نوجوانی دوره ایه که سوالای بنیادی و اساسی برای آدم پیش میاد و ما هم همیشه این رو حفظ میکردیم تا بتونیم اگه سوالی ازش اومد جوابش بدیم بدون این که اصلا فکر کنیم یعنی چی؟ حالا بعد از گذشت دو سه سال دقیقا دارم ا
شاملو یه شعری داره که این‌طور شروع میشه:
دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم
دلت را می‌پویند مبادا شعله‌ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی‌ست نازنین...

این شعرو داریوش خونده و ظاهرا چیز معروفیه. (من امروز اولین بار بود گوش می‌دادم)
علیرضا قربانی هم خونده‌تش. شیش دقیقه و نیم آهنگه و از نزدیک دقیقه‌ی چهارم شروع می‌کنه به خوندن چند خط شعر دیگه. یه چیز داغون‌کننده‌ای شده اصلا :) میشه گفت هر بار آهنگو گوش میدم که برسم به اینجاش:
نماند
آخر هفته خوبی نبود. نه درس خوندم نه رفتم بیرون. عوضش چهارشنبه مریض شدم و این دو روز داشتم ریکاوری میکردم. برای اولین بار توو عمرم سرم زدم... و خلاصه.
دیشبم اومدم درس بخونم اونجوری شد انرژیم افتاد. با بچه ها کارتون دیدم.
 
الف هم داره ادا های ز رو در میاره؛ بچه بازی. و میدونین چیه: به من چه ربطی داره مشکل اونا اصلا؟ :/ آدمای پر رو.
 
الانم داشتم فکر میکردم نوجوونی چه خوب بود ؛ توو رویاهامون زندگی میکردیم. نمیدونستیم دنیا قراره اینقد زشت بشه یه روزی.
 
متاسفانه مرورگر شما، قابیلت پخش فایل های صوتی تصویری را در قالب HTML5 دارا نمی باشد.توصیه ما به شما استفاده از مروگرهای رایج و بروزرسانی آن به آخرین نسخه می باشدبا این حال ممکن است مرورگرتان توسط پلاگین خود قابلیت پخش این فایل را برای تان فراهم آورد.
 
روزگار غریبی است نازنین
دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارمدلت را می پویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد
روزگار غریبی است نازنین
و عشق را کنار تیرک راهوند تازیانه می زنندعشق را در پست
ضمیرناخودآگاه چیزی است که همیشه به فکر تو است. چیزی است که تو رو از خودت بیشتر دوست دارد.
اتفاقاتی که دارند می‌افتند خیلی ترسناک اند. اما می‌شد خیلی بدتر از این بشود. این بهترین حالتش بود.من خیلی خوش‌شانسم.
به خدا گفته بودم که خودش هدیه ی تولدم را بدهد. حین این که با خودم دلایل کاملا منطقی را متذکر می‌شدم که وجود خدا را نقض می‌کرد. اما خب این بار هم هدیه ام را گرفتم. این را مطمئن هستم که چیزی وجود دارد که دارد به من کمک می‌کند. که خیلی باید قوی
ضمیرناخودآگاه چیزی است که همیشه به فکر تو است. چیزی است که تو رو از خودت بیشتر دوست دارد.
اتفاقاتی که دارند می‌افتند خیلی ترسناک اند. اما می‌شد خیلی بدتر از این بشود. این بهترین حالتش بود.من خیلی خوش‌شانسم.
به خدا گفته بودم که خودش هدیه ی تولدم را بدهد. حین این که با خودم دلایل کاملا منطقی را متذکر می‌شدم که وجود خدا را نقض می‌کرد. اما خب این بار هم هدیه ام را گرفتم. این را مطمئن هستم که چیزی وجود دارد که دارد به من کمک می‌کند. که خیلی باید قوی
سلام
من ۱۸ سالمه، چشم هام سبزه، پوستم کاملا سفید، موهای قهوه ای روشن، قدم هم ۱۷۲، به شدت هم اجتماعی و خیلی فعالم، کتاب زیاد میخونم، برنامه های زیادی دارم. از اکثر هم سن هام تو اکثر چیزها جلوترم، حالا میخواد کامپیوتر باشه یا رانندگی یا حتی استقلال مالی، و البته به شدت هم خوش اخلاقم.
هر دختری که میشناسم دوست داره جای من باشه، اما من با مسئله خیلی مهم درگیرم، اونم اینکه اون تیپ پسری که من دوست دارم اصلا سمت من نمیاد،و اگر هم میاد همون چیزهایی ک
من فکر میکنم اشتباهه!
این که ناصری بعد از پنج ترم که من میشناسمش هیچ پیشرفتی توی زندگی ش نکرده.
از وقتی یادم میاد بعد از بیداری گوشی دستش بوده و تو اینستاگرام میچرخیده و موقع خواب هم همینطور!
تنها حرکت مثبتی که زد این بود که همراه ما اومد کلاس icdl تا مدرکشو بگیره برا روز مبادا. وگرنه این شخص سکون مطلقه!
اون فقیره و از فقر ناراضیه. ولی هیچ کاری برای بهتر شدن اوضاع نمیکنه و خودش رو توی فقر فکرش زندانی کرده.
همیشه محدودیت هایی برای کار نکردن وجود دا
یک چیزهایی توی وجود من اشتباهی است یا شاید بقیه یک چیزهایی توی وجودشان اشتباهی است...
چند روز پیش که گالری عکسم پیش چشمم دود شد و یک عالمه عکس تا حدودی حیاتی به هوا رفت کمه کمَش باید یک جیغ نیم جون میزدم دیگه خدایی:)))
اما به یک عه حیف شد گفتن کفایت کردم و دیگر هیچ :/
پریشب که باران میامد یکهو چنان رعد و برقی شد که صدایش عجیییب بلند بود...آنقدر که خواهرزاده ام گفت با وحشت به این فکر می کردم که حتما امام دارد ظهور می کند و نرگس گفت از ترس نماز آیات خوا
نه سری هست و نه صدایی ! 
انگار در اینجا  خاک مرده پاشیدند . نه کسی می آید و نه کسی می رود . نکند سال ها از مراسم ترحیم من گذشته و من بی خبرم.  شاید اصلا زندگی نکرده ام . ریه هایم رنگ هوا را له خود دیده اند ؟ چشم هایم غیر از چهار دیواری تنهایی چیز دیگری دیده است؟ 
شاید من در اعماق زمینم در اوج آسمان به دنبال خود می گردم ؟ 

پ.ن: 
برم دکتر حالم خیلی بد شده . این وقت روز که زمان هذیان گفتن نیست . 
تب دارم.  چشمام سیاهی میره . نکنه باید دخیل ببندم ؟ اصلا به ک
شاید اولین قدم برای یک نفر که قصد داره با زیست شناسی بیشتر آشنا بشه این باشه که بدونه نامگذاری‌ها بر چه اساسی هستن اصلا چرا تمام اسامی چند قسمتی هستن و اصلا چرا باید روی یک مارمولک یا... اسم آدم گذاشته باشن. 
خب دلیلش اینه که فقط ما نیستیم که نام و نام خانوادگی داریم توی زیست شناسی همه چیز نام و نام خانوادگی دارن برای همین هم اسامی توی علم زیست شناسی دو یا سه قسمتی میشه چون یک بخش که میتونه هر چیزی باشه و این رو کسی که اولین بار کشفش کرده انتخاب
اینو شنیدین هر انسانی یه داستانی برای زندگیش داره؟؟؟
من زیاد شنیدم!!!
ولی دوست دارم ازشون بپرسم... 
واقعا!!!
داستان داریم تا داستان
بعضی داستان ها ارزش شنیدن نداره 
بعضی ها هم اصلا ارزش گفتن هم نداره
ولی خوش بحال اونی که یه داستان جذاب برای خودش داره
از اون داستان ها که فیلم ها رو از اون می سازن
مثله خیلی از شهدای انقلاب اسلامی 
از این داستان ها هم آرزوست
گاهی از خودم می‌پرسم انجام کاری مثل صخره‌نوردی چه معنایی داره؟ اصلا چه فایده‌ای داره برای کسی؟
یا فوتبال رو نگاه کنید. تمامش بیهوده نیست؟
گیریم که یه صنعت مولد هم باشه چیزی از بی‌معنایی هسته مرکزیش که خود بازی فوتباله کم می‌کنه؟
یا از این‌ها بدتر رشته پرش با نیزه رو در نظر بگیرید! چطور کسی می‌تونه عمرش رو بذاره پای همچین کاری؟!
منطقیه که بعدش از خودمون بپرسیم که: باقی زمینه‌های زندگی چی؟ مثلا علم و هنر. آیا معنایی در این‌ها هست؟کشاورزی
تو کلاس زبان تخصصی خیلی پیش میاد که معنی یک کلمه رو میگم و یکی از دانشجوها میگه: این معنی رو هم میتونیم بنویسیم؟
این لغت دیگه شامل چند طبقه میشه:
1. مترادف هستش و من تعجب میکنم که اصلا چرا باید ی دانشجوی ارشد سوال کنه؛ خوب معلومه که میشه
2. یکی دیگه از معانی اون کلمه هست که توی اون متن جا نمی افته (مثلا یادمه یک ترم سر کلمه mean خود من هم گیر افتاده بودم؛ چون هیچوقت متن رو قبل کلاس نمی بینم و تقریبا هر ترم متن رو عوض میکنم. تهش ساده ترین معنی ممکن بود:
سلام
یه پسر بیست چند ساله هستم، سوال اولم از دخترها اینه چطوری علاقه شون رو به یه پسر نشون میدن؟ اصلا ممکنه از پسری خوش شون بیاد که نمیشناسنش؟، چه قدر احتمال داره خودشون بیان جلو؟، اصلا اگه نیان جلو چه جوری باید بری به دختری که کمترین برخوردی باهاش نداشتی حتی اسمش رو هم نمیدونی پیشنهاد آشنایی بدی و چی باید بگی؟
اصلا چرا من حس میکنم بعضی از دخترها بهم علاقه دارن، نه جذابیت ظاهری آنچنانی حس میکنم نه ملاک های دیگه ای که برای یه دختر ممکن جذاب ب
من خیلی دیدم در پست های مختلف کاربران سر مهریه و ... درگیر شدن. خب ببینید من می‌خوام یک حرف منطقی بزنم. عمده دختران میگفتن مهریه بالا باشه که مرد نداره نره، مرد حفظ بشه و ... ، بیاید کمی برگردیم به قبل از ازدواج. 
فکر کنید یک پسر میاد خواستگاری شما... شما اولش که عشق زیادی نیست، یا عشق هست، ولی اعتمادی نیست و هزار دلیل دیگه میگید مهریه بالا بذاریم برای نگهداری مرد و پشتوانه ...، حالا اصلا کاری به این ندارم که مهریه پشتوانه نیست و از اساس چیز دیگری
نه روز روزگارش مثل روزه
نه شبهاش رنگ و بوی ماه داره
حواس روزگارش پرت انگار
همیشه توی سینه اش آه داره
 
به روی دلخوشی ها چشم بسته
برا غصه دلی آگاه داره
به هر دشت و دمن خونده فراغی
به لب هاش غزلی جانکاه داره 
 
گمونم دل زلیخایی کشیده 
که دائم سر میون چاه داره
نگارش دیگه بی نام و نشونه
که یکسر حوس بیراه داره
 
به دنبالش جلو چشم رقیبون
سر جنگ با قشون شاه داره
دوچشمونش به راه قاصدک هاست
هوای دلبر دلخواه داره
 
 
خدایا،
بنده خوبی نبودم، نیستم ولی سعی میکنم باشم.
یه بغضی ته گلوم جا خوش کرده و قصد ترکیدن نداره و چقدررر من این بغض که جواب زحماتم هست را دوست دارم.
هروقت نمازی خوندم تنها دعام این بود که خدایاا مبادا مامان و بابام از طرف ما سر افکنده بشن، خدایا باعث غرورشون باشیم نه سرافکندگی و خجالت.
 
و امروز دقیقا این دعا رو برآورده کردی.
بابت برق چشماشون، خنده هاشون و همه حال خوبشون محکم بوست میکنم و ازت سپاسگزارم*_* 
 
خداجونم 
مرسی که چشم پوشیدی، پرده ب
۱. دیشب خواننده های ایرانی توی عربستان کنسرت داشتن. اصلا محتوای آهنگ، خواننده، مکان و زمان، برام مهم نبود و فقط دلم میخواست اونجا می بودم و فقط گریه می کردم اندازه همه گذشته و حال و آینده. نمیدونم چرا. ولی میدونم تظاهر به شادی از یه جایی بعد دیگه غم انگیز میشه.
۲. حقیقت میدونین چیه؟ حقیقت اینه که دیگه حقیقتی وجود نداره و هممون ملعبه ایم. 
۳. انقد رد دادم که رفتم سرچ کردم «اون آهنگه که تو مطربه و ترکیه و میگه گل گل گول گول نمیدونم چی چی :|» دندونای
دانلود آهنگ جدید مهدی امیری یه مشت عکس یادگاری
Download New Music Mehdi Amiri Ye Mosht Aks Yadegari
به همراه متن آهنگ
متن آهنگ یه مشت عکس یادگاری
بهت حق میدم اگه منم بودم خوبی بیش از حد می‌دیدم
اگه منم بودم خوبی بیش از حد می‌دیدم می‌رفتم
منم اگه خیالم از یکی راحت بود
اگر نبودی زیاد ادم واسم بود
دیگه مهم نبود تموم بشه یا تموم نشه اینقدر زود
یه مشت عکس یادگاری داری تو بعد من کی میدونه شبا چه حالی داره
تو بعد دل من برو الان نیست اصلا حالی تو بعد من کم میاری
بدم دل دیوون
نمی دونم کار درستی کردم یا نه
باید مثل ادم های دیگه به خودم میگفتم به من چه!
 
دیروز زدم یه نفر با خاک یکسان کردم
نمیخواست بشنوه
 
یه خانوم هست دوست و آشنا نیست فقط میشناسمش
از زندگیش خبر دارم
با افسردگی شدید با یه آقایی آشنا شده
تفاوت طرز فکر در حد زمین و آسمان
فکر کن یه نفر دو کلاس سواد با یه نفر با دکترا
یه نفر دزد با یه نفر خالص
این اقا در طول این یک سال آشناییشون
400 میلیون پول از این خانوم گرفته
بدون اینکه چیزی براش خرج کن
این زن داره تمام پس ا
متن آهنگ مگه واسه تو فرقی داره مهدی جهانیدلخوشی من توبودی که رفتی خواب میبینم هی به خونه برگشتیبد جا ولم کردی تو این همه سختی کی از حال من خبر دارهدنیا شده تیره انگار دیگه دیره تصمیم تو گرفتی که خبری نی دیگهخیلی وقته دلم از زندگی سیره کی از حال من خبر دارهکی از حال من خبر داره کی از حال من خبر داره مگه واسه تو فرقیم داره
ادامه مطلب
دیگه کم کم داره از روزاى تعطیل بدم میاد. نمیتونم استراحت کنم و آرامش داشته باشم، پس ترجیح میدم برم سرکار و خوابگاه نباشم.
دوتا تفاوت بزرگ بین احساس تنهایى و تنها بودن وجود داره. من دوست دارم تنها باشم، یعنى اطرافم کسى نباشه. اما اصلا دوست ندارم احساس تنهایى بکنم...
خوابگاه شلوغه، این شلوغى منو خیلى اذیت میکنه. اما وسط این شلوغى، من احساس تنهایى میکنم. 
خیلى زیاد..
دوسم داره خیلی ...
وقتی امروز گفت خواستگار اومده برام و من گفتم جوابت چی بوده ،بعد چند دقیقه جواب داد ،تو این تایم واقعا پریشان شدم  ،من که هی اذیتش میکردم که زودتر ازدواج کن برو و کلی سر به سرش میزاشتم ولی فهمیدم یه حسی دارم بهش ...ولی 100 درصد مطمعن نیستم ،پس مثل قبل آرام میرم جلو ببینم چی پیش میاد.
تو این 6 ماه طوری تغیرر کرده که اصلا قابل تصور نیست اوون فرد 6 ماه قبل کجا و این کجا ،آدم جدید شده
نمی دونم چی منو دوست داره ،کلی خواستگار خوشتیپ و پولد
من : الیف شافاک میگه که جهان را باید مثل کتابی ببینی، مثل کتابی که در انتظار خواننده‌اش است، هر روزش را باید جداگانه خواند. نه روی گذشته باید تمرکز کنی، نه روی آینده. اصل این لحظه است. باید صفحه به صفحه پیش بروی...
وی: این یعنی بهانه جدید برای درس نخوندن ؟ :| 
من : دقیقا :))))
وی: خب ؛ این و بقیه کتابا هم که هنوز پیشته , میاری برام, اصلا نمیفهمم یکی که کنکور داره چرا روزی سه ساعت کتاب غیر درسی میخونه؟ :/
من: الان که بیشتر فکر میکنم منظورش اینه هر روز یه ص
مادرم که کلا کلا بیخیال شده و میگه فقط دعا میکنم برات و هر چی بهش میگم انگار نه انگار که احساس مسئولیتی کنه و اینور اونور برام کسی پیدا کنه.
عین خیالش نیست، دوست داره صبح تا شب لم بده جلو تلویزیون و سریال ببینه و به دعا اکتفا کنه!
از دوستام هم دیگه کسی نیست که بتونم ازش بخوام کسی رو بهم معرفی کنه...
نمیدونم دیگه باید به کجا سر بزنم، اصلا دیگه دل و دماغی برام نمونده، اینجوری ازدواج کردن چه فایده ای داره!
اون موردی هم که خودم باهاش آشنا شدم و گاهی ح
نمیدونم آینده بالاخره چجوری میشه. به نظرت من ده سال دیگه کجام؟ اصلا ده سال دیگه نه. همین سال دیگه. مگه پار سال روحم خبر داشت که این همه اتفاقای جور واجور برام میفته و تجربه های جدید دارم. شاید این مهم تر باشه به نظرت فردا چجوری میشه؟ فردا من زنده ام یا مرده. کار میکنم یا نمیکنم؟ با کیا معاشرت دارم. نمیدونم. کاش رویاهام محقق بشه. رویاهایی که اینقدر بزرگن که هنوز نتونستم به طور کامل تو کلمه ها و جمله ها جاشون بدم. اما من بهشون فکر میکنم. تصویرشونو ت
پرده‌رو بزن کنار، بیرون رو نگاه کن، ببین هیچ کبوتری رو در حال دویدن میبینی؟ به اون کلاغ نشسته روی آنتن ساختمون روبرو نگاه کن، به نظرت عجله داره؟ یا اون گربه‌ی توی کوچه، در حرکتش بین زیر این پراید تا اون پژو شتابی میبینی؟ اصلا شده هیچ‌وقت موقع سریع ردشدن بهت تنه‌ بزنه؟ توی تمامی مستندهای حیات‌وحش فیل قدم میزنه، زرافه راه میره و جغد آروم نگاه میکنه، حتی سریع‌ترین حیوانات هم فقط به وقتش میدوئن، چون دیوانه نیستن، تنها دیوانه‌ی زنده‌ی دنی
پرده‌رو بزن کنار، بیرون رو نگاه کن، ببین هیچ کبوتری رو در حال دویدن میبینی؟ به اون کلاغ نشسته روی آنتن ساختمون روبرو نگاه کن، به نظرت عجله داره؟ یا اون گربه‌ی توی کوچه، در حرکتش بین زیر این پراید تا اون پژو شتابی میبینی؟ اصلا شده هیچ‌وقت موقع سریع ردشدن بهت تنه‌ بزنه؟ توی تمامی مستندهای حیات‌وحش فیل قدم میزنه، زرافه راه میره و جغد آروم نگاه میکنه، حتی سریع‌ترین حیوانات هم فقط به وقتش میدوئن، چون دیوانه نیستن، تنها دیوانه‌ی زنده‌ی دنی
سلام در این مقاله سایتی رو به شما معرفی میکنیم که با شطرنج بازی کردن میتونید بیت کوین بدست بیاورید.
در صورت برد شما 8 ساتوشی دریافت میکنید
در صورت مساوی کردن 4 ساتوشی دریافت میکنید
و در صورت باخت هم که هیجی دریافت نمیکنید
طول مسابقه از 8دقیقه تا 1ساعت ممکنه طول بکشه ولی بازم بستگی به مهارتتون داره
کار با این سایت خیلی راحته و اصلا هم سخت نیست.
وقتی وارد سایت میشین بالا یه کادر وجود داره برای نوشتن ادرس والت بیت کوینی شما و وسط سایت هم یه صفحه
شط
 یه درگیری ذهنی وحشتناکی دارم که شبیه رنده ریز افتاده به جانم. می دانم این رنده رو خیلی ها دارند که از کنترلشون خارجه. اتوماتیک به کار می افته و تا جایی که در توانش باشه پیش میره. 
من ایمانم را گم کردم. شاید اسمش ایمان نباشه، شاید اعتقاد باشه، شاید اسمش مذهب باشه. دقیقا نمی دونم چه کلمه ای حق مطلب را ادا می کنه. ولی یه چیزیه که برمی گرده به معنویات. 
یه جور تشکیک خرد کننده! یه جور دوراهی که هر راه را بروی فکر می کنی اشتباه انتخاب کرده ای و به ترک
اول از همه و قبل شروع باید بنویسم که الان یکی گفت تهران داره تگرگ میاد، یاد تگرگ اون روز افتادم یهو، اون روزیکه یهو تبدیل شد به برف، اون روزیکه سر خوردم افتادم زمین! اون روز برفی که رفتیم پالادیوم، همون روز که داشتیم تو تجریش تو برف و سرما قدم میزدیم، موقع برگشت که از جلوی باغ فردوس رد شدیم و یکم جلوترش سیگار کشیدیم، همونجا که من بهت گفتم... 
ولش اصلا، 
چی میخواستم بنویسم چی شد.
*پست فقط با فکر کردن به چنتا دونه تگرگ تغییر مسیر داد.
**محتوای چیزی
 چند روزی بود که حالم اصلا خوب نبود احساس گنگی داشتم و حوصله هیچ کاری را نداشتم حتی برایم سخت بود که از جایم روی تخت بلند شوم اما امروز که در همان حالات بودم بالاخره مجبور شدم برای اینکه خواهرم را به کلاس تئاتر ببرم از جایم بلند شوم و بعد از اینکه او را رساندم به کلاس تصمیم گرفتم به مرکز مشاوره دانشگاه بروم - خیلی وقت بود که تصمیم داشتم پیش یک مشاور بروم اما این حال بد اجازه نمیداد- وقتی رسیدم به مرکز مشاوره دیدم که آنجا تعطیل بود چرایش را خودم
یکی از مصیبت‌های عمر ما این است که اشخاص کم کم دارند جانشین ارزش‌ها می‌شوند. این خطرناک است. انقلاب ما  انقلاب ارزش‌ها است. “اِعرِف الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ” تعلیم اسلام و تعلیم مولا علی علیه‌السلام این است. تو ارزش‌ها را بشناس و اشخاص را با ارزش‌ها بسنج. مبحث‌ها باید بر محور ارزش‌ها باشد. درود باید بر ارزش‌ها باشد. درود بر شهیدان، این می‌شود درود بر ارزش. درود بر انسان‌های مخلص، این می‌شود حمایت از یک ارزش. درود بر کسانی که از بام تا شا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها